محل تبلیغات شما



روزهایی می شود در زندگی که حتی نمی توانی تصور کنی چنین روزهایی را گذرانده ای!

روزهایی که از غصه قرض ها و قسط هایی که چندین ماه نداده ای خوابت نمی برد!.

از درد های   نگفته ای که حتی با پدر و مادرت هم نمی توانی بگویی! چون آن قدر از جوابشان مطمئن هستی که می گویند:

خوب می خواستید لقمه اندازه دهانتان بردارید!یا اینکه ما می دانستیم شما از عهده اش بر نمی آمدید!.

حاضری همه دردها و سختی ها را به جان بخری و به هیچ کس هیچ نگویی که چگونه اموراتت را

می گذرانی!

با خودم فکر می کنم همه روزهایی این چنین داشته اند. اما چیزی که آزارم می دهد این است که

بعضی ها حتی تصور نمی کنند که تو چنین روزگاری را می گذرانی. فقط از بیرون به زندگی ات و شغل همسر و موقعیت زندگی ات خیره می شوند و حسادت  می کنند.

گاهی برای همه پیش می آید

این نیز می گذرد.

 


روز های خاص زندگی ام  که میشه، دوست دارم به همون اندازه که برای من مهم ان برای عزیزانم هم مهم باشه!اما  خوب همه یه جور فکر نمی کنن!. 

یا حتی تو شرایط مالی بدی باشن که ازشون نمیشه توقع داشت!!.

اما چیزی که منو ناراحت میکنه اینه که، این بی توقعی و درک  به  اشتباه تصور بشه.

درسته که ما زن ها گاهی رفتار های بد رو می بخشیم و انتظار کمی داریم  اما هرگز از یادمون نمیره که تولد یا سالگرد ازدواجمون  رو فراموش کردند و به روی خودشون نیوردن!!

هدیه دادن مثل  این می مونه که من به یادم بوده این روز چه قدر برات مهمه!برای من هم مهم!

مهر و محبت باید هم زبونی باشه وهم عملی!


صبح های پنجشنبه دلم می خواهد بروم خانه مادربزرگ!دلم میهمانی و سفره  رنگارنگ میخواهد. آغوش مادرانه  و خنده های دورهمی.

انگار  دنیا با همه وسعتش برایم تنگ می شود. تنها کاری که آرامم می کند،این است که به جای غصه خوردن و دل تنگی، کفش های کتانی مشکی ام را بپوشم و راه بیافتم.

آنقدر قدم بزنم که از یادم برود که از همه دورم. 

خدا را شکر به خاطر همه نعمت هایش!


پارسال تابستان، وقتی رفته بودم خانه همسایه،برایم شربت آلبالو آورد. وقتی دستور تهیه اش را ازش

می پرسیدم،موقعی که مراحل سخت و طولانی اش را برایم می گفت،توی دلم می گفتم: 

وای کی حوصله این همه کار را دارد. بعد هم وقتی خواستم مربا درست کنم،همه را ریختم توی قابلمه و بعد هم شد مارمالاد.

امسال دانه به دانه هسته گرفتم. وزن کردم. بعد به اندازه مساوی البالو ها شکر ریختم. گذاشتم یخچال.

انشالله فردا درست می کنم.

با خودم می گفتم،یعنی این از خواص بالا رفتن سن است؟! برای خودم هم جالب بود. 

البته زن هایی را به مراتب با حوصله دیده ام که فکر می کنم چون از اول به سختی عادت کرده اند،این طور می توانند کار کنند.

نمی دانم من چرا تا چند تا کار را می خواهم انجام دهم فوق العاده خسته می شوم.

از نظر روحی نه ولی از بعد جسمی بدنم کشش ندارد.

 پی نوشت:

با توجه به علاقه دوستان چند تا فوت کوزه گری مربای آلبالوی فوق العاده رو میگم:

اول اینکه آلبالو ها رو بعد  از هسته گیری وزن کنید و یک و نیم برابر شکر اضافه کنید. البته بعضی البالو ها ترش ترند.

آخر مربا که رسید از بالای سرش تکان نخورید. آلبالو به مهره چوش  زدن که  رسید زیرش رو زیاد کنید و چند ثانیه صبر کنید. بعد خاموشش کنید. اینطوری خیلی رنگ و بوش عالی میشه و قوام خوبی پیدا می کند.


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها